یکى دیگر از ضعفهاى درونى عبارت است از
تربیتهاى اجتماعىِ موجود و عادتهاى تاریخى، که اینها در ما ملت ایران در آغاز انقلاب بود. شما جوانها شاید از حالات روانى و تربیتهاى تاریخىِ ما در هنگامى که انقلاب پیروز شد، تصویر درستى نداشته باشید. امروز ما مىبینیم که عنوان «ما میتوانیم» در همه هست. واقعاً هم اگر بگویند آقا شما میتوانید بزنید روى دست صنعتگران پیشروِ دقیقترین و ظریفترین صنایع دنیا، شما میگوئید بله؛ اگر همت کنیم، تلاش کنیم، میتوانیم. واقعاً جوان دانشمندِ مسلمانِ در جمهورى اسلامى خودش را قادر بر هر کارى میداند؛ این در اول انقلاب اینجور نبود. تربیتهاى قبلى درست عکس این بود. هر کارى که مطرح میشد، میگفتند آقا ما که نمیتوانیم! آقا فلان چیز را بسازید، میگفتند ما که نمیتوانیم! با فلان شعار غلط در دنیا مقابله کنیم، میگفتند آقا ما که زورمان نمیرسد، ما که نمیتوانیم! «ما میتوانیمِ» امروز، آن روز «ما نمیتوانیم» بود. این، آن تربیت اخلاقى و تاریخىِ بازماندهى از دوران گذشته است.توسرى خورى، شنیدن زور، دیدن فسق در
کسانى که از آنها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاکیزهدامنى دارد، عادت شده بود. یعنى اگر در دوران پیش از انقلاب مىآمدند به مردم میگفتند آقا فلان مسئول عالى کشور - حالا شخص اول که خود شاه بود - یا وزرا یا مسئولین فلان عیاشى را کردند، فلان فسق را کردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نمیکردند؛ میگفتند خوب، هست دیگر؛ معلوم است! یعنى عادت کرده بودند به اینکه مسئولانى را که باید پاک باشند و پاکدامن باشند، آلودهدامن و ناپاک ببینند. ما تعجب میکردیم از اینکه در صدر اسلام چطور یک خلیفه مست رفت براى مردم نماز صبح خواند! هم دربارهى خلیفه هست، هم دربارهى یکى از امراى منصوب از قِبل یک خلیفه. این در تاریخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم هست. نماز صبح دو رکعت است؛ اما او چون سرکیف بود، شش رکعت خواند. گفتند آقا نماز صبح را زیادى خواندى؛ گفت بله، حالم خوش است؛ اگر بخواهى، بیشتر هم میخوانم! این در تاریخ بود. در آن زمان مردم میدیدند که خلیفه یک چنین فسقى را دارد انجام میدهد، اما تحمل میکردند و بىتفاوت از مقابل این قضیه میگذشتند. زمان ما هم همینجور بود. در دورهى طاغوت - که ماها تا قبل از پیروزى انقلاب با طاغوت مواجه بودیم - قضیه همینجور بود. مردم تعجب نمیکردند از اینکه پادشاه کشور اسلامى فسق کند، فجور کند، بادهگسارى کند، کارهاى هرزه انجام دهد. شاید من قبلاً گفته باشم که یکى از علماى بزرگ تبریز که مرد بسیار دانشمند و عالمى بود و بنده هم او را دیده بودم - استاد پدر ما بود - پیرمردى بود بسیار عالم، اما بسیار ساده! من یک وقتى رفته بودم تبریز، شاگردان و دوستانِ علاقهمند خود ایشان نقل میکردند؛ میگفتند یک وقتى محمدرضا در دورهى جوانىاش آمده بود تبریز، رفته بود سراغ این آقا. احترام کرده بود از این آقا، رفته بود توى آن مدرسهاى که این آقا تدریس میکرده. بعد که محمدرضا رفته بود، این آقاى عالم - که عالم هم بود، متقى هم بود، منتها ساده بود - مجذوب شاه شده بود و از او تعریف میکرد. دوستان گفته بودند آقا شما که از این شخص تعریف میکنید، این مرد این کارهاى خلاف را انجام میدهد - حالا کارهائى که در نظر آن عالم، خیلى بزرگ باید مینمود؛ مثلاً او شراب میخورد - گفته بود خوب، شاه است دیگر؛ میخواهى شراب نخورد؟! گفته بودند آقا مثلاً قماربازى میکند، گفته بود شاه است دیگر؛ پس میخواهى مثلاً چه بازى کند؟! عرف این بود که چون شاه است، چون وزیر است، پس باید بتواند فسق کند، فجور کند، ناپاکى از خودش نشان بدهد. این جزو عاداتى بود که در جامعهى ما وجود داشت. اینها همان موانع درونى است؛ اینها آن چیزهائى است که در مقابل رسیدن به یک هدف و مقصود والا عایق ایجاد میکند. خشم و شهوتهاى بىمهار و تربیت نشده، دلبستگى به عادات و عقاید خرافىِ میراثى، و بد فهمیدن دستور دین جزو ضعفهاى درونى است. بعضىها خیلى از چیزها را نمیفهمیدند. مبارزه میکردیم؛ بعضىها به استناد روایاتى که هر پرچمى که قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدى (ارواحنا فداه) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. میگفتند آقا شما قبل از مبارزهى حضرت صاحبالزمان (عجّل اللَّه فرجه) میخواهید مبارزه شروع کنید؟ خوب، این پرچم مبارزه را که بلند میکنید، در آتش است. معناى حدیث را نمیفهمیدند. یک عدهاى از صدر اسلام، از زمان ائمه (علیهمالسّلام) که شنیده بودند مهدى ظهور خواهد کرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، ادعاى مهدىگرى میکردند؛ بعضى بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نیست بدانید هم در بنىامیه ادعاى مهدویت بود، هم در بنىعباس بود، هم در افراد دیگرى که چه در زمان بنىعباس و چه در زمانهاى بعد تا امروز وجود داشتند، ادعاى مهدویت وجود داشت. بله، این پرچم مهدویت را کسى بلند کند، در آتش است. این معنایش این نیست که مردم با ظلم مبارزه نکنند، مردم براى تشکیل جامعهى الهى و جامعهى اسلامى و علوى مبارزه و قیام نکنند. این، بد فهمیدن دین است. مىبینید اینها همه موانع درونىاى بود که بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، ما ملت ایران با این زمینهها میخواستیم کشور را به سمت آن اهداف ببریم. خوب، اینها هر کدامش یک مانع بود. البته اینها برطرف شدنى بود، نه اینکه برطرف شدنى نبود؛ خیلىاش هم با تبیین برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامى، تبیین خیلى نقش دارد. من این را به شما جوانانى که احساس مسئولیت میکنید، توى پرانتز عرض میکنم که تبیین خیلى اهمیت دارد. در مبارزات اسلامى، در همه حال تبیین - بیان واقعیت و رساندن واقعیت؛ تبلیغ، بلاغ - خیلى اهمیت دارد و این را نباید از دست داد؛ برخلاف تفکر مارکسیستى که آن روز رائج بود و اعتقاد به تبیین نداشتند؛ میگفتند مبارزه یک سنت است، تحقق خواهد یافت؛ چه شما بخواهید، چه نخواهید؛ چه بگوئید، چه نگوئید. یعنى دیالکتیکى که آنها تفسیر کرده بودند، لازمهاش این بود که این مبارزه، احتیاج به تبیین ندارد. در سال 49 یک جوانى از همین کسانى که مشهدى بود، با ما هم آشنا بود، وابستهى به یکى از همین گروهکهائى بود که آن روز تازه سر بلند کرده بودند، کمونیست بودند - گروه جنگل و امثال اینها - یک جائى با من ملاقات کرد؛ شرح داد که میخواهیم این کارها را بکنیم. من گفتم توى این زمینهى اجتماعى که نمیشود؛ یک قدرى با مردم صحبت کنید، تبیین کنید، حرف بزنید، به مردم تفهیم کنید چهکار میخواهید بکنید. با کمال بىاعتنائى گفت: آن روش اسلامى است! بله، روش اسلامى همین است. روش اسلامى تبیین است و همین تبیینها موجب شد که انقلاب اسلامى بر بسیارى از این پیشزمینههاى تاریخى و تربیتهاى غلط فائق بیاید و فائق آمد. البته در بعضىاش هم هنوز فائق نیامدیم، که آن انگیزههاى دیگرى دارد - مثل این مصرفگرائى و اسراف و این چیزها که حالا گفتند - این جزو میراثهاى ما از گذشته است و متأسفانه این میراث را نگه داشتیم. ما ملت ایران باید این جامهى ناسازِ بىاندامِ زشت را از تنمان بیرون بیاوریم. ما خیلى مصرفزده هستیم؛ باید این را حلش کنیم. همه باید دست به دست هم بدهند و این قضیه را حل کنند. البته صدا و سیما هم بلاشک نقش دارد. خوب، اینها عوامل درونى بود.آنوقت عوامل بیرونى است، که دیگر الى
ماشاءاللَّه وجود داشته است؛ همهى کسانى که به نحوى از انقلاب یا از هدفهاى انقلاب متضرر میشدند، اینها جلوى انقلاب ایستادند. از امنیت یک عدهاى متضرر میشوند، از عدالت یک عدهاى متضرر میشوند، از نفى حاکمیت طاغوت یک عدهاى متضرر میشوند، از نفى سلطهى بیگانه یک جماعتى متضرر میشوند، از نفى استبداد یک عدهاى متضرر میشوند. اینها را شما میدانید؛ توضیح لازم ندارد. کىها از عدالت یا از استقلال یا از آزادى و امثال اینها متضرر میشوند؟ اینها همه در مقابل انقلاب صف کشیدهاند. تا الان هم این صفکشى ادامه دارد.اول انقلاب شما جوانها یادتان نیست
. سال اول انقلاب در تقریباً چهارگوشهى کشور با شعار قومیت، کانونهاى جنگ و درگیرى به وجود آمد. در بلوچستان، در کردستان، در ترکمنصحرا، در نقاط مختلف؛ با بهانهى قومیت. دنبالش میرفتند، میدیدند این اقوام هیچکدامش با اسلام و با انقلاب اسلامى مسئلهاى ندارند. من خودم در بلوچستان زندگى کرده بودم. آنجا تبعید بودم و بلوچها را میشناختم. میدانستم اینها با انقلاب کوچکترین مسئلهاى ندارند؛ اما یک عدهاى به نام بلوچ و با یک استفاده و ترفندى با انقلاب درافتادند. عین همین قضیه در مورد کردستان بود. عین همین قضیه در مورد ترکمنصحرا بود. بعد تحریکات اینها روشن شد، معلوم شد که از کجا تحریک میشوند. خوب، اینها موانعى بودند که جلو راه انقلاب را میگرفتند. اینطور نبود که این اتومبیل در جادهى آسفالته بتواند درست حرکت کند.بعد از این مسئلهى قومیتها، تنافسهاى
درونى خود ماهابود با یکدیگر، که آنهم یک ماجراى تلخ و بدى دارد؛ ماجراى ملالآورى دارد. بعد جنگ تحمیلى بود؛ هشت سال. شما ببینید این نیروى متراکمى که ملت ما در مقابلهى با دشمن گذاشت و توانست دشمن را به زانو دربیاورد - نه فقط صدام را، بلکه آن کسانى که پشت سر صدام بودند، اینها به زانو درآمدند در مقابل انقلاب اسلامى - اگر در خدمت به سمت هدفهاى عمرانى و آبادانى و سازندگى جمهورى اسلامى بنا بود قرار بگیرد، چقدر کار پیش میرفت. البته ما از تحمیل جنگ سود بردیم. ما از این تهدید به مثابهى بهترین فرصتها استفاده کردیم. ملت ایران این تهدید را به معناى حقیقىِ کلمه تبدیل کرد به یک فرصت بزرگ، یک آزمایشگاه عظیم؛ یک میدان عظیمِ تجربهها شد و خیلى برکات عاید شد؛ اما واقعیت قضیه هم این بود که تحمیل جنگ بر یک کشور مشکلات را درست میکند. بنابراین انحصارطلبان جهانى از یک طرف، اشرار داخلى از یک طرف، توطئههاى ابرقدرتها از یک طرف، دست اغواگر تبلیغاتى و سیاسى و اقتصادىِ آن ابرقدرتى که دستش از ایران با انقلاب اسلامى کوتاه شده بود از یک طرف - یعنى آمریکا که تا امروز هم ادامه دارد - اینها همه در مقابل این حرکت عظیم ملت ایران ایستادند. شما ببینید با وجود این موانع، حالا بیائید ارزیابى کنید ببینید حرکت انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى به سمت آن هدفها چطور بوده. من اگر بخواهم ارزیابى کنم، عملکرد را بسیار خوب میدانم. جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى عملکردش یک عملکرد با نمرهى بسیار خوب است. در مقابل این همه مشکلات مگر طاقت مىآورند؟ در دورهى ما حوادث جابهجایى قدرت در آفریقا و در آسیا و در خیلى جاها انجام گرفته بود؛ هیچکدام طاقت نیاوردند. در دوران قبل از ما هم انقلابهاى بزرگ دنیا - مثل انقلاب کبیر فرانسه، مثل انقلاب اکتبر شوروى - در مقابل این حوادث گوناگون هیچکدام طاقت نیاوردند، یعنى از همان اول منحرف شدند.خصلت مردمى بودن، خصلت اسلامى بودن،
خصلت آرمانگرا بودن، اینى که جوان انقلابىِ امروز بعد از سى سال اینجا مىایستد، آرمانهاى انقلاب را به عنوان آرزوها و مطالبات خودش در میان میگذارد و با صداى بلند مطرح میکند، این خیلى توفیق بزرگى است براى انقلاب. هرگز در انقلابهاى دیگر اینطور نبود. شما نگاه کنید آثار ادبى قرن نوزدهم فرانسه را که در آخر قرن هیجدهم انقلاب کبیر فرانسه انجام گرفته. در اوائل قرن نوزدهم ناپلئون سر کار آمده، آنوقت شما آثار ادبى اواسط قرن یعنى مثلاً 1830، 1840 را که زیاد هم هست؛ هم شعر، هم رمان، نگاه کنید، خواهید دید که آنها بعد از سى سال از پیروزى انقلابشان در چه وضعى بودند؛ یک استبداد مطلق، یک فساد مطلق، یک تبعیض طبقاتى بسیار وحشتانگیز آنوقت وجود داشته؛ با اینکه آنجا هم شعار عدالت بود، شعار مساوات بود، شعار نفى استبداد بود. این توفیق انقلاب اسلامى یک توفیق بى نظیرى است. بدتر از او انقلاب اکتبر شوروى. در زمان ما هم که این اتفاقهائى که افتاد - اسمش البته انقلاب بود؛ اما غالباً کودتا بود یا اینکه گروه مسلحى آمدند سر کار؛ مثل کوبا و جاهاى دیگر - غالب اینها همان حالتى را که عرض کردم، داشتند؛ یعنى طاقت نیاوردند و نتوانستند در مقابل این موانع بایستند.خوب، حالا بینید این موانع را. همهى
این موانع جزو سنتهاى الهى است. وجود این موانع تصادفى نیست. اینها سنت الهى است؛ یعنى تلاش و حرکت با مانع مواجه است، والّا جهاد معنا نمیداشت: «و کذلک جعلنا لکلّ نبىّ عدوّا شیاطین الانس و الجنّ یوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا»؛ در همهى دعوتهاى انبیا، دشمنان - موانع - از جن و انس وجود داشتند. در آیهى دیگر: «و کذلک جعلنا فى کلّ قریة اکابر مجرمیها لیمکروا فیها و ما یمکرون الّا بانفسهم». در درون جوامع، طبقاتى که وجود آنها مایهى فساد، مایهى مکر بوده است؛ اینها جزو سنتهاست. یعنى هرگز انبیاء نگفتند ما آنوقتى که جاده صاف است وارد میدان میشویم؛ نه، در همین فضا و صحنهى بشدت درگیر و دشوار، آنها وارد شدند؛ مثل جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى. اما متقابلاً سنت الهى هم این است که اگر حرکت نبوى، حرکت الهى که مصداقش انقلاب اسلامى است، به کار خود ادامه بدهد و دنبالگیرى کند، بر همهى این موانع فائق خواهد آمد؛ این هم سنت الهى است. در سورهى مبارکهى فتح آمده است: «و لو قاتلکم الّذین کفروا لولّوا الادبار ثمّ لایجدون ولىّ و لا نصیرا. سنّة اللَّه الّتى قد خلت من قبل و لن تجد لسنّة اللَّه تبدیلا»؛ اگر بایستید، اگر استقامت کنید، اگر هدف را گم نکنید، اگر تلاش را متوقف نکنید، بدون تردید غلبه در این عرصه با شماست. حاصل حرف من همین است با شما جوانان عزیز.امروز بدون تردید همهى آن
صفآرائىهائى که روز اول علیه این انقلاب بود، وجود دارد؛ بعضى شکل عوض کرده، بعضى صفآرائىها هم بمرور زمان اضافه شده است. امروز متأسفانه همانطور که این جوانها گفتند، مصرفگرائى و مسابقهى تجملپرستى و مسابقهى پول درآوردن و تلاش براى پول کردن، یک طبقهى جدیدى درست کرده. نظام اسلامى با تولید ثروت مخالف نیست، با ایجاد ثروت مخالف نیست، بلکه مشوق اوست. اگر تولید نباشد، اگر ایجاد ثروت نباشد، حیات و بقاى جامعه به خطر خواهد افتاد، اقتدار لازم را جامعه به دست نخواهد آورد؛ این یک اصل اسلامى است. اما اینى که آحاد مردم دلشان لک بزند براى مسابقهى اشرافیگرى، براى تجملپرستى، این یک چیز بسیار نامطلوب است؛ این چیزى است که متأسفانه در درون ما هست؛ همانطور که قبلا هم گفتهام: اسراف و مصرفگرائى افراطى.و آن صف آرائىهاى بیرونى هم وجود
دارد. الان شما هم مىبینید آمریکا با همهى توان خودش امروز در مقابل ملت ایران ایستاده است. این همهى توان آمریکاست؛ توان تبلیغاتى، توان سیاسى، توان اقتصادى، نفوذ بینالمللى. بعضى تصورشان این است که در درون آمریکا دولتهاى آمریکائى احتیاج دارند به اینکه در بیرون خودشان یک دشمن داشته باشند. براى همین است که نظام اسلامى را دائم بزرگ میکنند؛ جمهورى اسلامى را به عنوان یک خطر بزرگ معرفى میکنند. این البته درست است.یکى از سیاستهاى رهبران آمریکا همین
است که براى اینکه مشکلات درونى، تبعیضهائى که وجود دارد، اختلاف طبقاتىهاى عجیبى که وجود دارد، گرفتارىهاى فراوانى که مردم آمریکا دارند، براى اینکه مردم را از این مسائل منصرف کنند، همیشه یک دشمنى در بیرون لازم دارند. این را فهمیدهایم و اطلاع داریم؛ اما مسئلهى بزرگ کردن ایران یک مسئلهى بنیانى است در تفکر سیاستمداران سلطه در آمریکا؛ حقیقتاً همینطور است. قوام آنها به تجاوزطلبى و به سلطه و دستاندازى به اینجا و آنجاى دنیاست. دولتها را قانع کردند، ملتها را هم ساکت کردند. تنها پرچمى که در مقابل آنها ایستاده است، دولت و ملتِ بدون تفاوت کجاست؟ جمهورى اسلامى. آحاد مردم و دولت، همراه آنها؛ و رئیس جمهور، همراه آنها؛ و مسئولین کشور، همراه آنها، بدون تقیه ظلم را نفى میکنند، تبعیض را نفى میکنند، دستاندازى را نفى میکنند؛ این خطر بزرگى است براى آن قدرتى که به درون حصارهاى ملىِ خودش، خودش را محدود نمیکند. چون فریاد این ملت، قیام این ملت براى ملتهاى دیگر بیدارکننده است، هشداردهنده است، کما اینکه بوده تا حالا؛ کما اینکه این بیدارى به وجود آمده است. خوب، اینها احساس خطر میکنند. همهى تلاششان را هم گذاشتهاند، ولى با همهى اینها ملت ایران، شما جوانان، شما دانشجویان میتوانید در مقابل همهى اینها بایستید و بر همهى اینها غلبه پیدا کنید؛ اما شرائطى دارد. ما امروز از بیست سال قبل، از سى سال قبل خیلى جلوتریم، تجربهمان بیشتر است، مدیریتهایمان قویتر است، توانائىهاى علمى ما بمراتب جلوتر است، قدرت تحرک اقتصادىمان بمراتب از آن روز بیشتر است، تصورات ما از پیشرفت نسبت به آن روزها خیلى بهتر است.در دههى اول، پیشرفت را بسیارى از
انقلابیون در الگوى چپ؛ چپ دههى شصت، یعنى الگوى گرایشمند به سوسیالیسم میدیدند. هر کس هم مخالفت میکرد، یک تهمتى، لکهاى، چیزى متوجهش میکردند. یک عدهاى از مسئولین، دستاندرکاران، فعالین عرصهى کار در جمهورى اسلامى، نگاهشان نگاه حاکمیت دولت و مالکیت دولت بود؛ خوب، این نگاه، نگاه غلطى بود. نگاه به پیشرفت کشور از زاویهى دید تفکر شرقىِ سوسیالیستىِ چپ محسوب میشد؛ این غلط بود. البته غلط بودن این خیلى زود فهمیده شد، حتّى آن کسانى که آن روز مروج همین دیدگاه بودند، ناگهان صد و هشتاد درجه برگشتند! آن افراط به یک تفریط حالا تبدیل شد.یک برههاى از زمان، نگاه به پیشرفت،
نگاه غربى بود؛ یعنى همان راهى که آنها رفتند، اینها هم باید بروند؛ تصورشان این بود. خودشان را در حدِ انگلیس و فرانسه و آلمان هم نمیدیدند؛ در حد همین کشورهائى مثل کرهى جنوبى میدیدند. این هم رد شد. امروز در ذهن و فکر مسئولان و به صورت یک گفتمان عمومى در ذهن نخبگان و فرزانگان، نقشهى پیشرفت غربى کشور ردشده است؛ غلط از آب درآمده است. علتش هم این است که انتقاد از نقشهى پیشرفت به شیوهى غربى، امروز مخصوص ملتهاى شرق نیست، مخصوص ما نیست؛ خودِ اندیشمندان غربى، خودِ فرزانگان غربى، زبان به انتقاد گشودهاند؛ هم در زمینههاى اقتصادى، هم در زمینههاى اخلاقى، هم در زمینههاى سیاسى. همان چیزى که به آن افتخار میکردند به عنوان لیبرال دموکراسى، امروز مورد انتقاد است؛ پس این هم نقشهى پیشرفت نیست. امروز ما اینها را میدانیم. البته نقشهى پیشرفت اسلامى - ایرانى چیست؟ این باید تدوین شود، باید روشن شود، باید ابعاد و زوایایش مشخص شود؛ این کار به طور کامل انجام نگرفته است و باید بشود. اما همینى که ما فهمیدهایم که باید برگردیم به نقشهى اسلامى - ایرانى، این خودش موفقیت بزرگى است. این موفقیت را امروز داریم.خوب، این مسیر پیشرفت است. مسیرِ
پیشرفت، مسیر غربى نیست، مسیر منسوخ و برافتادهى اردوگاه شرقِ قدیم هم نیست. بحرانهائى که در غرب اتفاق افتاده است، همه پیش روى ماست، میدانیم که این بحرانها گریبانگیر هر کشورى خواهد شد که از آن مسیر حرکت کند. پس ما بایستى مسیرِ مشخصِ ایرانى - اسلامى خودمان را در پیش بگیریم و این را با سرعت حرکت کنیم؛ با سرعت مناسب.راه حلى که بر اساس این مقدمات وجود
دارد، این راه حل را شما باید پیدا کنید. شما باید به نتیجه برسید، به این استنتاج برسید، اما آنچه که من میتوانم به عنوان راهنمائى و راهبرد کلى به شما عرض کنم، تلاش و مجاهدت جوانانه و پیگیر است. شما که در دانشگاهید، فعالیت شما فعالیت دانشگاهى است؛ باید درس بخوانید، تحقیق کنید، به فکر نظریهسازى باشید. الگو گرفتن بى قید و شرط از نظریهپردازهاى غربى و شیوهى ترجمهگرائى را غلط و خطرناک بدانید. ما در زمینهى علوم انسانى احتیاج داریم به نظریهسازى. بسیارى از حوادث دنیا حتّى در زمینههاى اقتصادى و سیاسى و غیره، محکومِ نظرات صاحبنظران در علوم انسانى است؛ در جامعهشناسى، در روانشناسى، در فلسفه؛ آنها هستند که شاخصها را مشخص میکنند. در این زمینهها ما باید نظریهپردازىهاى خودمان را داشته باشیم و باید کار کنیم؛ باید تلاش کنیم؛ دانشجو باید تلاش کند. دانشجو و محیط دانشگاه باید نگاه کلان به هدفهاى انقلاب داشته باشد؛ دنبال آنها برود. مراقب باشید دشمن نتواند از محیط دانشگاه و از عنصر دانشجو و استاد استفاده کند. این آن چیزى است که من روى آن تأکید میکنم. مىبینید یک حادثهى کوچکى اتفاق مىافتاد، حالا در همین دانشگاه خودتان، یک تعدادى مثلاً شاید در یک قضیهاى گلهمندند، معترضند؛ ببینید بلافاصله در دنیا روى آن تفسیر میگذارند، تحلیل میگذارند، نه با جهتى که آن دانشجو به خاطر آن جهت این حرکت را انجام داده، این اقدام را کرده، بلکه درست در نقطهى مقابل آن جهت. یعنى حاکمیت را، نظام را، اسلام را زیر سؤال میبرند با این وسائل. باید هشیار بود؛ در محیط دانشگاه این هشیارى از همیشه لازمتر است.
l>